شعرانتظار

ساخت وبلاگ
بنام خداازّل و آخِر خداوند هست و هست ظاهر و باطن خداوند هست و هست⚘⚘⚘⚘⚘⚘عالم و عادل خداوند هست و هستقاهر و غافر خداوند هست و هست⚘⚘⚘⚘⚘⚘در ازل خلّاقِ عالم هو دمیدکُن بگفت او کائنات آمد پدید⚘⚘⚘⚘⚘⚘امر آمد آسمانها دود شددر خزائِن از عدم بر بود شد⚘⚘⚘⚘⚘⚘چون درهستی دیده شدنورِ امیدآب و آتش خاک و باد آمد پدید⚘⚘⚘⚘⚘⚘روح و جسم آمد به هستی شد بقاحال و قالاً ذکر یا حق کرد ادا⚘⚘⚘⚘⚘⚘چون که آگاهی به هستی شد نزولنیک و بد زیبا و منکر شد حلول⚘⚘⚘⚘⚘⚘کوهساران گشت خرّم ازوجودآب دریا موج غلطان است زجود⚘⚘⚘⚘⚘⚘چشمه ها جاری و جوشان سوی نهررودها ی پر خروشان سوی بحر⚘⚘⚘⚘⚘⚘بلبل شیدا چمن را می کَند لاله زاران را بشارت می دهد⚘⚘⚘⚘⚘⚘چون که خلقت در زمین تکمیل شداحتیاجات از زمین تحصیل شد ⚘⚘⚘⚘⚘⚘وحی آمد سوی هستی ازخدا یک امانت پیشِ من دارید جدا⚘⚘⚘⚘⚘⚘کیست گیرد این امانت را زِ منپاس دارد مثلِ جان و مثل تن⚘⚘⚘⚘⚘⚘هیچ موجودی نکرد آن راقبولآسمانها و زمین را عرض وطول⚘⚘⚘⚘⚘⚘ما به کوهها عرضه کردیم کن قبولکوهها گشتند محزون و ملول⚘⚘⚘⚘⚘⚘هیچ موجود زیرِ بار آن نرفتاین امانت را بگیرد سفت و سخت⚘⚘⚘⚘⚘⚘عاقبت انسان آن را کرد قبولچون نمی داند ظلوم است و جهول⚘⚘⚘⚘⚘⚘این امانت هرچه هست نا منتهاستعهد پنهان است زاسرارِ خداست⚘⚘⚘⚘⚘⚘پس بشر در رو زمین سُکنی گزیدآدم آمد تا که حوّا را بدید⚘⚘⚘⚘⚘⚘دید زیبا روی و هم آراستهاین چه موجودیست جان را خواسته⚘⚘⚘⚘⚘⚘گفت آدم من ندارم همنشیندوست داری تو بیا بامن نشین ⚘⚘⚘⚘⚘⚘دردم و گویم به تو صاف و عیانپیشِ تو عارض شده برمن بیان⚘⚘⚘⚘⚘⚘کرد حوّا عشوه و ناز و اداگفت آدم ای به چشمانت فدا⚘⚘⚘⚘⚘⚘شکرلِلّه ای حکیم کردگارمن شدم به زندگی امّیدوار⚘⚘⚘⚘⚘⚘آدم و حوا بهم چشم دوختنددل بدادند هر دو دل را باختند⚘⚘⚘⚘⚘⚘دل بدادن شعرانتظار...
ما را در سایت شعرانتظار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faramarz2017a بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 20:53